بزرگ خواهی شد
مهدیس عزیزم می دانم به زودی بزرگ خواهی شد آنقدر بزرگ که دیگر در آغوشم جای نمگیری آنقدر بزرگ که دیگر برای انجام کارهایت نیازی به کمک من نداری می دانم بزرگ خواهی شد و روزی مستقل از من رفتار خواهی کرد از همین امروز دلم برای آغوش گرفتنت تنگ می شود و برای بازی کردن خندیدن و نوازش کردنت در این ساعتها تمام تلاشم را می کنم که تمامی این لحظات را با ذره ذره وجودم استشمام کنم با ذره ذره وجودم با تو زندگی کنم و از بودن با تو لذت ببرم نمی دانی چقدر شیرینی و چقدر برای من دوست داشتنی دخترم می خواهم بدانی روزی که بزرگ شدی هر گز آغوش مادرت کوچک نخواهد بود و تو هر لحظه که اراده کنی این آغوش این دست نوازشگر و این لبخند برایت آماده است پس همواره در ...
نویسنده :
مینا
11:23
دست خوردن دخملی
این عکسها را دیشب برای دوستای گلم توی تایپیک نی نی های اردیبهشت 92 گذاشتم هر دفعه یه سوژه عکس از نی نی های نازمون می ذاریم سوژه این دفعه این بود ...
نویسنده :
مینا
22:23
به بهانه روز دختر
دختران فرشتگانی هستند از آسمان برای پر کردن قلب ما با عشق بی پایان دخترم مهدیسم الان که دارم برات می نویسم آروم تو آغوشم خوابیدی صدای نفسهات نغمه زندگی زیبایی برای منه دوستت دارم و از خدا می خواهم این معصومیت و پاکی را هیچ وقت ازت نگیره روزت مبارک این عکست را هم چند دقیقه پیش قبل از اینکه بی قراری کنی و دلت آغوش مادر را بخواد گرفتم ...
نویسنده :
مینا
20:25
بدون عنوان
دخترم الان روی پاهایم نشسته ای و من تنگ در بغل گرفته امت می خواهم بدانی دغدغه امروزم تربیت درست تو می باشد هر روز صبح به این می اندیشم چکونه تو رشد خواهی کرد و من چه سهمی در این رشد جسمی و روحیت خواهم داشت مقاله ها کتاب ها سایت ها را زیر رو رو می می کنم تا مطلبی جدید بیاموزم و به کار ببندم همه تلاش هایم برای این منظور است که تو دختری شایسته باشی دخترم می دانم که تو لیاقت بهترین ها را داری راستی این را هم بگویم در روز 10 شهریور اولین غلتت را زدی مبارکت باشد
نویسنده :
مینا
20:28
واکسن 4 ماهگی
دخترم امروز واکسن چهار ماهگیت را زدیم اولش یه خورده گریه کردی ولی وقتی توی آغوشم گرفتمت خیلی زود آروم شدی ازت ممنونم که به آغوش مادرت اعتماد داری و میدونی که بهترین جای دنیاست
نویسنده :
مینا
11:34
عروسی عمه خانوم
پنجشنبه 31 مرداد هم سالگرد ازدواج من و بابایی بود هم عروسی عمه فریده مهدیسم پنجشنبه خیلی دختر خوبی بودی انگار مامان را درک می کردی از صبح پیش آقاجون و مامان جون موندی و من رفتم آرایشگاه اصلاً گریه نکردی الهی قربونت بشم این هم عکسهای شما توی عروسی این جا هم پاتختی هستش ...
نویسنده :
مینا
14:26
فکری شده ام فکری
دخترم بسیار به تربیتت فکر می کنم کتابهای زیادی مطالعه کرده ام و سایت های گوناگونی را واکاویی کرده ام اماااااااااااااااااااا نگرانم از اینکه چگونه بزرگ خواهی شد چگونه تربیتت خواهم کرد دخترم بزرگترین دغدغه ام انسان شدنت است می خوام انسان باشی همین من نه نابغه می خواهم و نه دختری چند زبانه و نه تیزهوش من فقط می خواهم تو انسان باشی و معتقد به تمامی اصولی انسانیت حتی اگر دین نداشته باشی فقط در این زمانه نامرد انسان باشی همین
نویسنده :
مینا
19:18
بدون عنوان
کوچولوی مهربانم امروز در دومین مسافرتی که باهم به خمین داشتیم زمانی که در حیاط خانه خاله بودم و تو در اتاق تنها ماندی به سراغت آمدم و دیدم داری تمام تلاشت را می کنی که عروسک محبوبت را با دستانت بگیری مدتها بود که تلاش می کردی اما موفق نمیشدی و امروز بلاخره توانستی و من با شوق فراوا پدرت را صدا زدم دخترم بدان همیشه برای بدست آوردن باید تلاش کنی امروز تو برای بدست آوردن عروسکت روزها بود که تلاش کرده بودی پس بدان با بزرگتر شدن آرزوهایت باید تلاشت نیز مضاعف شود
نویسنده :
مینا
18:13