اولین برف
دخترکم امرو سفیدی برف مرا به خاطره ها برد به روزهای قشنگ کودکی ام آن زمان که بی مهابا درم یان برفها می دویدم و با ذوق و شوقی کودکانه آدم برفی قصه ها را به عالم واقعی پیوند می دادم آن زمان که دستان سرد و یخ زده ام را ها ها ها میکردم تا کمی گرم شود آن هنگام که گوله برفهای کوچکک را به سوی هم سالگان خود پرتاب می کردم یادش به خیر امروز هم تو اولین برف زندگیت را تجربه کردی برفها را گوله کردم و برکف دستانت نهادم با شوقی کودکانه به آب شدن برفها می نگریستی و چشمانت پر از علامت سوال و تعجب بود مادر فدای تمامی نگاههایت دردانه زندگیم
نویسنده :
مینا
20:57